مخفف پس افکند. پس انداز. ذخیره. ذخر. یخنی: زر و درم بنماند نظر بمعنی دار که پس فکند بزرگان بجز ثنا نبود. کمال خجندی یا کمال اسماعیل ؟. و نیز رجوع به پس افکند شود
مخفف پس افکند. پس انداز. ذخیره. ذخر. یخنی: زر و درم بنماند نظر بمعنی دار که پس فکند بزرگان بجز ثنا نبود. کمال خجندی یا کمال اسماعیل ؟. و نیز رجوع به پس افکند شود
یا فگندن. پشت سر گذاشتن: آن حرم قدس چو واپس فگند راه در اقصای مقدس فگند. امیرخسرو (از بهارعجم) (آنندراج). ، درنگی کردن. به تأخیر انداختن. معطل کردن. و رجوع به واپس افگندن شود
یا فگندن. پشت سر گذاشتن: آن حرم قدس چو واپس فگند راه در اقصای مقدس فگند. امیرخسرو (از بهارعجم) (آنندراج). ، درنگی کردن. به تأخیر انداختن. معطل کردن. و رجوع به واپس افگندن شود
پس اوگند. پس افگند. ذخیره. پس افتاده. پس انداز. اندوخته. مانید. یخنی: هم بعلم خودش بده پندی (کذا) که ندارد جز این پس افکندی. اوحدی. ، میراث. (برهان قاطع)
پس اوگند. پس افگند. ذخیره. پس افتاده. پس انداز. اندوخته. مانید. یخنی: هم بعلم خودش بده پندی (کذا) که ندارد جز این پس افکندی. اوحدی. ، میراث. (برهان قاطع)